سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندترین مردم، بیمناکترین آنان از خدای سبحان است [امام علی علیه السلام]
مشخصات مدیروبلاگ
 
علیرضا بهره وران[440]
دانشجویان محترم چنانچه در زمینه انتخاب موضوع پایان نامه و همچنین مراحل تکمیل پایان نامه در رشته های مدیریتی به مشکل برخوردید و نیاز به راهنمایی و مشاوره دارید میتوانید مشکل خود را با آدرس ایمیل bahrevaran@gmail.com ویا با شماره 9147360218 0در میان بگزارید. آدرس اینستگرام @alireza_bahrevarn

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
سیستم های اطلاعاتی مدیریت[2] راهنمای تفضیلی ERP برای مبتدیان[3] نقش IT در ابعاد مختلف آموزش و پرورش[4] یادگیری سازمانی[1] کار آفرینی سازمانی[1] کایزن (بهبود مستمر)[1] نظریه سیستمی[1] نظریه شخصیت و سازمان[1] نظریه اقتضایی[1] نظریه عوامل بهداشت روانی و انگیزاننده ها[1] نظریه نقشهای مدیریتی[1] نظریه نظم در بی نظمی[1] روند تکامل مدیریت[3] مدل تعالی سازمان[1] نظریه روابط انسانی (مطالعات هاتورن)[2] مدیریت علمی[1] موج سوم[1] هنر رفتار با افراد دشوار[2] مروری بر رفتارشناسی هکرها در دنیای سایبر[1] گامهای لرزان اینترنت پرسرعت[1] نقش سیستم تلفن گویا در آژانس های مسافرتی[1] تجارت الکترونیک[2] تیر 87[1] مرداد 87[1] اولویت انتخاب بین مدیریت دانش و مهندسی مجدد در سازمان[2] پول شویی چیست[1] هوشمندی رقابتی (سازمان هوشمند)[1] صندوق بین الملل پول چیست؟[1] گوش های خود را تیز کنید[1] مدیریت زنجیره نامین[1] شرکت بولینگ[1] شرکت ماکروسافت[1] سطوح مختلف مدیریت[1] امضای دیجیتال[1] شبکه های خصوصی مجازی[1] اطلاعاتی در مورد منافع استفاده از نرم افزار مدیریت ارتباط با مشت[1] بررسی شاخص های رضایت مشتریان و ارائه راهبردهای مشتری مدار (CSM )[1] راه های تحقق مشتری مداری[1] حسابداری : کلیات، تعریف، انواع، تاریخچه و اهمیت[1] مفهوم مدیریت و رابطه آن با حسابداری[1] ویژگیهای یک مقاله برای انتشار در نشریات علمی[1] جنبه های رقتاری تغییر در سیستم های اطلاعاتی[1] 160 نکته در باره مدیریت[1] ده مسئولیت اصلی مدیریت IT[1] چالشهای صنعت بانکداری برای امن سازی دیتا سنتر ها[1] چگونه تغییر سازمانی را رهبری و مدیریت کنیم؟[2] راهکارهای مدیریت زمان[1] 15نکته کارساز در مورد مدیریت زمان[1] گشردشگری الکترونیک[1] برنا مه ریزی استراتژیک[1] 15 نقل قول جالب از استیو جابز[1] مدیریت دانش و توسعه خوشه های صنعتی[1] منشور پروژه ، تعاریف و کاربردها[1] مدیریت ایمنی[1] مدیریت بحران سازمانی[1] پنج درس از بزرگان درباره مدیریت[1] اصول مدیریتی دل[1] تکنولوژى مدیریت در دنیاى امروز[1] کاربرد مدیریت دانش در بخش دولتی[1] خلاقیت و نوآوری[1] تبلیغات اینترنتی در ایران: تنگناها و راهکارها[1] من و مشتریانم[1] کسب و کار : تعریف ، اهداف و انواع[1] رمز موفقیت ماتسوشیتا، مؤسس شرکت پاناسونیک[1] مفاهیم و کلیات کارآفرینی[1] چگونه تغییر سازمانی را مدیریت و رهبری کنیم؟[1] تحول اداری[1] اسم شرکت های مهم کامپیوتری چگونه انتخاب شده است؟[1] مروری بر مالکیت معنوی[1] نوآوری در جذب منابع انسانی[1] TRIZ چیست؟[1] مدیرت و ارتباطات[1] جلوتر از زمان حرکت کنید[1] سیستم اطلاعات مدیریت[1] دور کاری (کار از راه دور) : مزایا و راه کارها[1] ارتباط مدل کانو با مدل TRIZ ( 26/2/91 )[1] مدیریت دولتی نوین و ویژگیهای دموکراتیک آن[1] کارمند شما چه رنگی است؟[1] مدیریت پروژه: تعریف، تاریخچه، کارکرد، استاندارد و حوزه ها ([1] استرس شغلی و مدیریت آن[1] بازار یابی ویروسی[1] هوش تجاری برای مدیران[1] کارآفرینی اجتماعی[1] مهندسی معکوس[1] یارانه و انواع آن[1] دانلود کتاب[3] دانلود کتاب های کاپیوتر[7] دانلود کتابهای مذهبی[3] دانلود کتاب های مدیریتی[3] مدل مبنا[1] مدیریت منابع انسانی در عصر امروز[1] آیا کارمندان باید در محل کار چرت بزنند؟[1] چگونه از دیگران انتقاد کنیم[1] اردیبهشت 91[3] خرداد 91[2]
پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی دلنوشته های قاصدک لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) مهربانترین ###@وطنم جزین@### PARSTIN ... MUSIC دارالقران الکریم جرقویه علیا افســـــــــــونگــــر قیدار شهر جد پیامبراسلام گل نیلوفر سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید پایگاه فرهنگی شهید علی پور سکوت ابدی کلبه درویشی شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه ►▌ استان قدس ▌ ◄ پرپر نغمه ی عاشقی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است بوستــان نهــج الفصـــاحـه ساعت یک و نیم آن روز ثانیه های خسته خاطرات دکتر بالتازار پروانگی معیار عدل .: شهر عشق :. منادی معرفت هر چی بخوای پیامنمای جامع بادصبا یاربسیجی فرق بین عشق و دوست داشتن سایت روستای چشام (Chesham.ir) کارشناس مدیریت دولتی $$$$دوست$$$$ منتظر مفرد مذکر غایب المهدی قزوین آبیک 1450 محمدمبین احسانی نیا دفتر رسمی ثبت ازدواج حدیث قند یک خردادی! راهیان سرزمین نور قافیه باران هدهد گل آفتابگردون وبچه هایش بیان حقیقت معارف به تلخی عسل عطر نرگس با خدا باش پادشاهی کن پا توی کفش شهدا عشق Manna آشیانه سخن Deltangi بسیج اساتید استان تهران -پیروان ولایت حرف آخر برای خداست... شخصی اس ام اس جدید/ پـَـــ نَ پـَـ/ پیامک جدید موسسه فرهنگی-مذهبی امام سجاد(ع) ری مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 خدا،عشق،خنده مرگ عاشق بلندآسمان سرگرمی,تفریح,دانلود,عکس,اخبار,ترفند,شاهتور,پاتوق دخترپسرها,سینما نگین سر سبز M.A.T ... یاس ... بزرگترین گالری عکس افسانه دونگ یی شاپرک آتیه سازان اهواز مهندسی آب محض یار راه کمال رویابین پا در کفش همه! دردودل اینجا همه چی در همه دنیای خودرو کیمیا پرواز را به خاطر بسپار تنهای غریب عشق به خدا نوری چایی_بیجار صدفی برای مروارید انجمن خیریه رهروان سیره علوی همسنگران شهدا در زارچ همسایه خورشید ستاره خاموش رها شاسوسا ما منتظران پسر فاطمه هستیم Defeat حال من را غزل افاقه نکرد سکوت پرسروصدا سکوت سرد آتش دل امام هادی علیه السلام خاری در چشم دشمنان xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx مـــــولا علی جان Cristiano Ronaldo IT فناوری اطلاعات انسانم آرزوست... لاهوتیان پله پله تا خدا چادر خاکی خاکریز ولایت تکه ابر... مرامنامه عشاق صراط یوزرنیم و پسورد نود 32- username and password nod 32 یوزرنیم و پسورد نود 32- username and password nod 32 قرارمون تو آسمون دلنوشته های یه عاشق! قاموس من مبادا روی لاله پا گذاریم delshekasteh سونامی هر چی بخوای!!!!!!!!!فقط تو دلنوشته های شخصی فرهنگی - مذهبی دوستت دارم پایگاه سایبری حجة الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی نگاه جدید آبشار مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ وبلاگ هواداران محسن یگانه ابوتراب از یک انسان چهارده خورشید حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم و اما بعد پرسپولیس و کلی موضوع متنوع برای اونایی که فوتبال دوست ندارن دیدبان اینترنتی فقط من برای تو بسم رب الشهدا نوجوونی از خودتون javani خنده بازار عکس میخوای کلیک کن کوچه های بنی هاشم khaneieadabiateman شهدا دنیای این روزهای من کهکشان قصه ی ما و شما فانوس *نســـــل چـــــهارم* آسمان آبی عشق سوخته سیب، انار غمگینم و غم را دوست دارم به دنبال من اگر می آیی....... دکتررویین تن،سرباز امام زمان و خدایا عاقلی مودبم فرمای... همه معمارند و همه چیز معماری.... ..::منتظر بیداری::.. بی وفا؛ تنهام گذاشت... منتقد بچه هیئتی شاخه طوبی شهدا شرمنده ایم الله ابهی به یاد او پایوند لاو اس ام اس دو بال پرواز دل تنگی عسل، شیرینی قلبها دهاتی دکتر علی حاجی ستوده کلبه ی عاشق Tan Tan غزه درفلسطین کهکشان حافظه انسان شناسی از حاشیه به درون آی آسمان هفتم... کوچه 12 نکته سنج سیاسی -تحلیلی آگاهی جالـــــــــــــــبکده پسری ازنسل امروز گمنام طلبه ایرانی توهمات زندگی زنگ تفریح بشارت هودر دانلود آهنگ جدید روز دنیا عکس های سلنا جونم روستای کاویان آبیته...! زندگینامه مردان بزرگ جانم فدای امام علی النقی(ع) عاشقی -3 سلنا&جاستین روز های زندگی زیرزمینی ها در سایه روشن عشق فراموش شده P30SMS أشهد أنّ محمداً رسول الله و أشهد أنّ علیّاً ولی الله سیب سرخ آتیش پاره kaveh اطلاعات عمومی بصیرت اسلامی عشق پاک مسأله شرعی دنیای امروز یاوران ظهور آسمان آبی دوستانه طرفداران سریال های زیبا وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) طراوت باران معماری بلوچستان

 

 

 

 


سخنرانی پندآموز و جالب بنیانگذار "اپل"

در مراسم فارغ‌التحصیلان دانشگاه استنفورد


من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغ‌التحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاه‌های دنیا درس می‌خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده‌ام. امروز می‌خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و شامل سه تا داستان است.

 


>>- اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی هست.
>>من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترک تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترک تحصیل تو دانشگاه می‌آمدم و می‌رفتم و خب حالا می‌خواهم برای شما بگویم که من چرا ترک تحصیل کردم. زندگی و مبارزه‌ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود. یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم از
مادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارک مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن‌ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند. این جوری شد که
هفده سال بعدش من وارد کالج شدم و به خاطر اینکه در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه‌ی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه‌ی دانشگاه خرج می‌کردم. بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فایده‌ی چندانی برایم ندارد. هیچ ایده‌ای که می‌خواهم با زندگی چه کار کنم و دانشگاه چه جوری می‌خواهد به من کمک کند نداشتم و به جای این که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم ترک تحصیل کردم ولی ایمان داشتم که همه چیز درست می‌شود. اولش یک کمی وحشت داشتم ولی الآن که نگاه می‌کنم می‌بینم
که یکی از بهترین تصمیم‌های زندگی من بوده است. لحظه‌ای که من ترک تحصیل کردم به جای این که کلاس‌هایی را بروم که به آن‌ها علاقه‌ای نداشتم شروع به کارهایی کردم که واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و کف اتاق یکی از دوستانم می‌خوابیدم. قوطی‌های خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس می‌دادم که با آن‌ها غذا بخرم. بعضی وقت‌ها هفت مایل پیاده روی می‌کردم که یک غذای مجانی توی کلیسا بخورم. غذا‌هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوی و ابهام درونی‌ام تو راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه‌ی گرانبها
شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیم‌های خطاطی را تو کشور می‌داد. تمام پوستر‌های دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی می‌شد و چون از برنامه‌ی عادی من ترک تحصیل کرده بودم، کلاس‌های خطاطی را برداشتم. سبک آن‌ها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت می‌بردم. امیدی نداشتم که کلاس‌های خطاطی نقشی در زندگی حرفه‌ای آینده‌ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس‌ها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می‌کردیم تمام مهارت‌های خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن‌ها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده
کردم. مک اولین کامپیوتر با فونت‌های کامپیوتری هنری و قشنگ بود. اگر من آن کلاس‌های خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مک هیچ وقت فونت‌های هنری الآن را نداشت. همچنین چون که ویندوز طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتری این فونت را نداشت. خب می‌بینید آدم وقتی آینده را نگاه می‌کند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه می‌کند متوجه ارتباط این اتفاق‌ها می‌شود. این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، به زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و
خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است. - داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شکست است.من خرسند شدم که چیزهایی را که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم. من و همکارم هواز شرکت اپل را در گاراژ خانه‌ی پدر و مادرم وقتی که من فقط بیست سال داشتم شروع کردیم ما خیلی سخت کار کردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو بیلیون دلاری که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت. ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره‌ی اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوری یک نفر
می‌تواند از شرکتی که خودش تأسیس می‌کند اخراج شود، خیلی ساده. شرکت رشد کرده بود و ما یک نفری را که فکر می‌کردیم توانایی خوبی برای اداره‌ی شرکت داشته باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت تا این که بعد از یکی دو سال در مورد استراتژی آینده‌ی شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم. احساس می‌کردم که کل دستاورد زندگی ام را از دست داده‌ام. حدود چند ماهی نمی دانستم که چه کار باید بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیکان ولی نبود ولی یک احساسی در وجودم شروع به رشد کرد.
احساسی که من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع کردن از نو. شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم. پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در
دنیاست. دریک سیر خارق العاده‌ی اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژی ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم. اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود که به یک مریض می‌دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت‌ها زندگی مثل سنگ توی سر شما می‌کوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاری را انجام می‌دادم
که واقعاً دوستش داشتم.
>>- داستان سوم من در مورد مرگ است.من هفده سالم بود یک جایی خواندم که اگر هر روز جوری زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که من توی آینه نگاه می‌کنم از خودم می‌پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام می‌دهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من می‌فهمم تو زندگی ام به یک سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزی من خواهم مرد برای من به یک
ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم‌های زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه‌ی صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توی لوزالمعده‌ی من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم که لوزالمعده چی هست و کجای آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دکتر به من توصیه کرد به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که برای مردن
آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه‌هایم بگویم در مدت سه ماه به آن‌ها یادآوری بکنم. این به این معنی بود که برای خداحافظی حاضر باشم ... من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روی من آزمایش اپتیک انجام دادند. آن‌ها یک آندوسکوپ را توی حلقم فرو کردند که از معده‌ام می‌گذشت و وارد لوزالمعده‌ام می‌شد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد چون که او گفت که آن یکی از کمیاب ترین نمونه‌های سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است !
>>مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است.
>>هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن‌هایی که می‌خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند.
>>ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه‌ی ماست.
>>شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است.
>>مرگ کهنه‌ها را از میان بر می‌دارد و راه را برای تازه‌ها باز می‌کند.
>>یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید.
>>هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش کند.
>>و از همه
مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید.
>>موقعی که من سن شما بودم یک مجله‌ی خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر می‌شد که یکی از پرطرفدارترین مجله‌های نسل ما بود. این مجله مال دهه‌ی شصت بود که موقعی که هیچ خبری از کامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست می‌شد. شاید یک چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از اینکه گوگل وجود داشته باشد. در وسط دهه‌ی هفتاد آن‌ها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شماره‌ی شان یک عکس از صبح زود یک منطقه‌ی روستایی کوهستانی بود.
از آن نوعی که شما ممکن است برای پیاده روی کوهستانی خیلی دوست داشته باشید


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام خسته نباشید